شعر با ق
شعر با ق
شعر با ق ,شعر با ق شروع شه,شعر با قاف شروع شه,شعر که با ق شروع شه,بیت شعر که با ق شروع شه,شعر که اولش با ق شروع شه,یه شعر که با ق شروع شه,شعر با حرف ق,شعر با حرف ق شروع شود,شعر با حرف ق شروع بشه,شعری که با حرف ق شروع شود,شعر که با حرف ق شروع بشه,شعری که با حرف ق شروع بشه
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد که با حرف ق شروع می شوند برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
قلب او سرشار از حب علی مرتضی (ع ) است
حب زهرای بتول (س ) مصطفی (ص ) دارد بسیج
شعر با ق
قهرمان عشق بیتاب است در خون ریختن
این محیط از موج خود سوزن به ماهی می دهد
شعر با ق شروع شه
قفس شکسته و راهم به گلستان نزدیک است
ولی به کوتهی بال و پر چه خواهم کرد
شعر با حرف ق شروع شود
قهرمان ملک و ملت آسمان معدلت
آفتاب دین و دانش سایه پروردگار
شعر با قاف شروع شه
قطره ای کز جویباری می رود
از پی انجام کاری می رود
بیت شعر که با ق شروع شه
قهر یگرنگان دلیل انقلاب عالم است
از فساد خون خلل در کشور تن میشود
شعری که با حرف ق شروع بشه
قدم باید اندر طریقت نه دم
که اصلی ندارد دم به قدم
شعر که اولش با ق شروع شه
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی
قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
شعری که با حرف ق شروع شود
قدیم ها نامشان بود هفت چین ها
سپس نامش دگر شد هفت شین ها
شعر با قاف شروع شه
قهر کند دایگی از لطف تو
زهر دهد دایه چو آری تو فن
شعر با ق
قمار عاشقان بردی ندارد از نداران پرس
کس از دور فلک دستی نبرد از بدبیاران پرس
قراری نیست در دور زمانه بیقراران بین
سر یاری ندارد روزگار از داغ یاران پرس
شعر با ق شروع شه
قهرت را می توانم تحمل کنم
بهانه ات را..
لج بازی ات را..
اما دامن آبی چین دارت را نه!
ماهی کوچکی می شوم
که بعد از عمری
دریا را دیده!
شعر با حرف ق شروع شود
قدر و بهای مرد نه از جسم فربه است
بل قدر مردم از سخن و علم پر بهاست
شعر با قاف شروع شه
قهر نکن عزیزم!
همیشه که عشق
پشت پنجره هامان سوت نمی زند
گاهی هم باد
شکوفه های آلوچه را می لرزاند
دنیا همیشه قشنگ نیست
شعر با ق
قلم شیرین و خط شیرین سخن شیرین و لب شیرین
خدا را ای شکر پاره مگر طوطی قنادی
شعری که با حرف ق شروع بشه
قرآن بخوان ! تمام جهان گوش میشود
غیر از تو هر چه هست فراموش میشود
شعر با ق شروع شه
قبل از اینکه آفتاب امسال غروب کند
قبل از اینکه خاطرات کم رنگ شوند
قبل از اینکه شبکهها عید را اعلام کنند
برای تو و خانوادهات آرزوی سالی توام با خوشبختی دارم
بیت شعر که با ق شروع شه
قرآن درگشا تا راز یابی
تو چون منصور خود در بازیابی
شعر با حرف ق شروع شود
قانع به استخوانم و از سایه تاجبخش
با همتی که بال هما میدهد به دل
شعری که با حرف ق شروع بشه
قرآن یافت او این عزت و ناز ز قرآن
در دو عالم عالم شد سرافراز
شعر با قاف شروع شه
قرض است کارهای بدت نزد روزگار
یک روز اگر ز عمر تو ماند ادا کند
قرن ها می رود و ذکر جمیل سعدی
همچنان مانده در افواه انام ای شیراز
شعر با ق شروع شه
قاصدک ! هان چه خبر آوردی؟
از کجا ،وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی ،اما ،اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا …
شعر با ق
قرارمان اول پائیز
کنار خیمه مادر بزرگ
دیوانگی با تو
خشم قبیله با من !
شعری که با حرف ق شروع بشه
قاصدک! هان ولی …آخر … ای وای
راستی آیا رفتی با باد؟
با تو ام آی ! کجا رفتی؟ آی…
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی جایی؟
در اجاقی-طمع شعله نمی بندم-خردک شرری هست هنوز؟
شعر با حرف ق شروع شود
قضای آسمانی بود مشتاقی و مهجوری
چه تدبیری توانم با قضای آسمانی کرد
شعر با قاف شروع شه
قاصدک!
ابر های همه عالم شب و روز
در دلم می گریند
بیت شعر که با ق شروع شه
قضا رفت و قلم بنوشت فرمان
تو را جز صبر کردن چیست درمان
شعر با ق شروع شه
قمری بی آشیانم بر لب بام وفا
دانه و آبم ندادی مشکن آخر بال من
شعر با ق
قرارمان فصل خرما
کوچه مادر بزرگ
تو نخل باشی
من شرجی
شعری که با حرف ق شروع بشه
قصر نمازت چه؟ ای مسافر مجنون
کعبه لیلی است قصد کن به اقامت
شعر با قاف شروع شه
قطره ی اشکیم اما در درون دل نهان
گر به سوی دیده ره یابیم دریا می شویم
شعر با حرف ق شروع شود
قربان نگاه تو که اقیانوسی
افتاده به تور ماهی چشمانت
قسمت شده این که به دامی بخورم
یک عمرفقط چوب سلامی بخورم
قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از این خاک غریب
شعری که با حرف ق شروع بشه
قصد جان کردی که یعنی دست کوته کن ز من
جان به کف بگذارم و از دست نگذارم تو را
گر برون آرند جانم را ز خلوتگاه دل
نیست ممکن، جان من، کز دل برون آرم تو را
شعر با قاف شروع شه
قناعت کن اگر در آرزوی گنج قارونی
گدای خویش باش ار طلب ملک سلیمانی
شعر با ق
قفس تنگ فلک، جای پرافشانی نیست
یوسفی نیست در این مصر که زندانی نیست
شعر با ق شروع شه
قسمت حوالتم به خرابات میکند
هرچند کاینچنین شدم و آنچنان شدم
قدح پر کن که من در دولت عشق
جهان بخت جهانم گرچه پیرم
شعر با حرف ق شروع شود
قطره ای از قلزم توحید باشد هر دلی
دست رد بر هیچ مخلوقی منه گر و اصلی
بیت شعر که با ق شروع شه
قراری بسته ام با می فروشان
که روز غم بجز ساغر نگیرم
شعری که با حرف ق شروع شود
قلب هر خاکی که بشکافد، نشانش عاشقی ست
هر گلی که غنچه زد، نامش شقایق می شود
شعر با قاف شروع شه
قدر و بهای مرد نه از جسم فربه است
بل قدر مردم از سخن و علم پربهاست
شعری که با حرف ق شروع بشه
قفل بر در نبسته ام
شمع روشن نکردهام
و تو میدانی خستهتر از آنم
که به خواب فکر کنم
شعر با ق
قرض است کارهای بدت نزد روزگار
یک روز اگر ز عمر تو ماند ادا کند
شعر با ق شروع شه
قناعت کن اگر در آرزوی گنج قارونی
گدای خویش باش ار طالب ملک سلیمانی
بیت شعر که با ق شروع شه
قدر اهل درد، صاحب درد می داند که چیست
مرد صاحب درد، درد مرد می داند که چیست!
شعر با حرف ق شروع شود
قطره قطره
باران می نویسد :گل
نم به نم
دو دیده ی من می نویسد: تو
شعر با قاف شروع شه
قیامت بی حسین غوغا ندارد
“شفاعت بی حسین معنا ندارد”
حسینی باش که در محشر نگویند
“چرا پرونده ات امضاء ندارد”.
شعر که اولش با ق شروع شه
قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست
بوسه ای چند بیامرز به دشنامی چند
شعری که با حرف ق شروع بشه
قــضــای آسـمـانـی بـود مـشـتـاقـی و مـهـجـوری
چــه تـدبـیـری تـوانـم بـا قـضـای آسـمـانـی کـرد
شعری که با حرف ق شروع شود
قصّه ی شیرین نیفتاده است هرگز اتفاق
هر چه هست ای عشق از افسانه سازی های توست
شعر با ق
قــرن هــا مــی رود و ذکــر جــمــیـل سـعـدی
هــمــچــنــان مــانـده در افـواه انـام ای شـیـراز
شعر با ق شروع شه
قیاس امروز گیر از حال فردا
که هست امروز تو فردای دیروز
بیت شعر که با ق شروع شه
قــمــار عــاشــقــان بــردی نــدارد از نـداران پـرس
کـس از دور فـلـک دسـتـی نـبـرد از بـدبـیاران پرس
شعر با قاف شروع شه
قبل از غدیر گفت: علی رهبر من است
قبل از غدیر شیعه مولا شدن خوش است
دنبال مال نیست اسیر نگارها
بانوی ما به مادر زهرا شدن خوش است
شعر با حرف ق شروع شود
قــمــار عــاشــقــان بــردی نــدارد از نـداران پـرس
کـس از دور فـلـک دسـتـی نـبـرد از بـدبـیاران پرس
شعری که با حرف ق شروع شود
قیمت دُر نه از صدف باشد
تیر را قیمت از هدف باشد
شعری که با حرف ق شروع بشه
قـانـع بـه اسـتـخـوانـم و از سـایـه تـاجبخش
بــا هــمــتــی کـه بـال هـمـا مـی دهـد بـه دل
شعر با ق
قراری چون ندارد جانم اینجا
دل خود را چه میرنجانم اینجا؟
سر عاشق کلهداری نداند
بنه کفشی، که من مهمانم اینجا
شعر با ق شروع شه
قهوه دم میکنم،
نصف قاشق سیانور به فنجانت میریزم!
لبخند که میزنی،
میگویم:
قهوهات سرد شده
بگذار عوضش کنم!
این کار هر شب من است،
سالهاست که میخواهم تو را بکشم،
ولی لبخندت را … چه کنم؟!
شعر با قاف شروع شه
قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند
ما که رندیم و گدا دیر مغان مارا بس
شعر با حرف ق شروع شود
قهوهات را بخور
آرام گوش کن
شاید با هم دوباره قهوهای نخوریم
و فرصت دیگری نباشد
برای حرف زدن
شعر با ق
قهوهات دارد سرد میشود
و طاقت ِ آفتاب ِ نشسته بر صندلیات طاق
مگر چقدر طول میکشد
انتخاب پیراهنی که ساعتی دیگر
باید از تن درآوری
شعر با قاف شروع شه
قهوه بس تلخست کش نوشند مردم صبح و شام
لیک بس شیرین شود چون گشت با شکر عجین
بیت شعر که با ق شروع شه
قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
می ترسم از آنکه بانگ آید روزی
کای بی خبران راه نه آن است و نه این
شعر با ق شروع شه
قهوهام را تلخ مینوشم
شکر
نه! فقط کمی لبخند در فنجانم بریز …
شعری که با حرف ق شروع بشه
قدرنشناس ِ عزیزم، نیمه ی من نیستی
قلبمی اما سزاوار تپیدن نیستی
شعر با حرف ق شروع شود
قهوهات را بنوش و باور کن من به فنجان تو نمیگنجم
دیدهام در جهان نما چشمی که به تکرار میکشد فالم
شعر با قاف شروع شه
قضا دستیست پنج انگشت دارد
چو خواهد از کسی کامی برآرد
دورا بر چشم نهد دونیز بر گوش
یکی بر لب نهد گوید که خاموش
شعر با ق
قهوه بس تلخست کش نوشند مردم صبح و شام
لیک بس شیرین شود چون گشت با شکر عجین
بیت شعر که با ق شروع شه
قصه ام را همه خواندند؛ چگونه ست که او
خاطرات من ِ انگشت نما یادش نیست؟!
بعد ِ من چند نفر کشته، خدا می داند
آن قدر هست که دیگر همه را یادش نیست
شعری که با حرف ق شروع شود
قلبِ من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را
شعری که با حرف ق شروع بشه
قلندران طریقت به نیم جو نخرند
قبای اطلس آن کس که از هنر عاریست
شعر با قاف شروع شه
قلب من را میزبان عشق تو ، چون رعیتیست
که به نزدش پادشه دعوت به مهمانی شود
شعر با ق شروع شه
قحطی هیزم اهالی را به فکر انداخته است
بد نگاهم می کند دیزی سرای روستا
من که خواهم سوخت حرفی نیست اما کدخدا
تیر سیمانی نخواهد شد عصای روستا
شعر با حرف ق شروع شود
قلب من گواه بر تو دارد
دشوار است
فراموشی لبخند تو …
شعر با ق
قره العین من آن میوه دل یادش باد
که خود آسان شد و کار مرا مشکل کرد
بیت شعر که با ق شروع شه
قلب تو آشیانهی من است
و قلب من باغ و بهار تو
مرا چهار کبوتر است
چهار کبوتر کوچک
قلب من آشیانهی توست
و قلب تو باغ و بهاران من.
شعری که با حرف ق شروع بشه
قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را
حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را :
شعر با قاف شروع شه
قلب
اول می شکند
بعد می گیرد
و درست لحظه ای که می ایستد
جای خالی آغوش ات
بیشتر از همیشه
درد می کند!
شعر با ق شروع شه
قحط جود است آبروی خود نمی باید فروخت
باده وگل از بهای خرقه می باید فروخت
شعر با حرف ق شروع شود
قهرمان عشق هر جا مجلس آرایی کند
چینی مودار می داند سر فغفور را
شعر با ق
قاصدکای نقره ای ، خوش خبر اما بی صدان
آیینه های قصه گو ، بی گفتگو ، بی ادعان
صدای قلبِ عاشق و از تو نگاش میشه شنید
روی سکوتِ ورقا میشه نوشت و نُـت کشید
بیت شعر که با ق شروع شه
قهرمان عشق بر گردنفرازان غالب است
کیست تا آرد برون، از دست حیدر تیغ را
شعری که با حرف ق شروع بشه
قسم به جان تو خوردن طریق عزت نیست
به خاک پای تو کان هم عظیم سوگندست
شعر با قاف شروع شه
قهرمان عدل چون پرسش کند روز حساب
از بهشت عافیت خاری نگیرد پای ما
شعر با ق شروع شه
قراره غرق هم باشیم از این دریا نترسونم
تو لب تر کن یه دریا رو به آتیشت بسوزونم
اگه کهنه م بگو نو شواگه پیرم جَوون می شم
دلت میخواد کی باشم من از فردا همون میشم
بیت شعر که با ق شروع شه
قهرمان عشق می باشد به عاشق مهربان
کشتی غواص گوهر جو به دریا آشناست
شعر با ق
قومی که گفته اند حقیقت پدید نیست
در حیرتم که غیر حقیقت چه دیده اند
شعری که با حرف ق شروع شود
قهرمان عشق دلها را مسخر کرده است
هر کجا آهی که بینی رایت اقبال اوست
شعر با حرف ق شروع شود
قاآنیا دل تو حرم خانهٔ خداست
منت خدای راکه بتی در حرم نماند
شعری که با حرف ق شروع بشه
قهرمان غیرت عشاق، بی جاسوس نیست
روی خود در خلوت آیینه بوسیدن نداشت
شعر با قاف شروع شه
قدم درغ مدار از جنازه حافظ
که گرچه غرق گناه است میرود به بهشت
شعر با ق شروع شه
قهرمان عشق را آیین و رسم دیگرست
دار منصور از کلام راست بر پا می کند
شعر با ق
- ۰ نظر
- ۰۸ دی ۹۶ ، ۱۷:۱۲